شبکه اجتماعی پارسی زبانانپارسی یار

پيام دوستان

مهرباني #

+ فکرت از ماضي ومستقبل بود، چون از اين دو رست مشکل حل شود...
+ از دوستي پرسيدم چقدر به تو نزديکم گفت حبل الوريدي.. تنها يک کلمه گفت ومرا سالها نگه داشت در بند عشق.
شاخه ي عشق
ديروز 11:8 عصر
+ حالم از دنيا گرفته..... اي دريغا مرهمي:'(
پيام رهايي
ديروز 2:10 عصر
+ چشم مست يار من ميخانه مي ريزد بهم محفل مستانه را رندانه مي ريزد بهم دل پريشان ميکند امواج گيسوي نگار تا که موي آن پري بر شانه مي ريزد بهم قطره اشکي که مي غلتد ز چشمانش به ناز از تاثر مرغ دل را لانه ميريزد بهم
پيام رهايي
ديروز 2:9 عصر
+ درود در ساحل خاطرات هيچ گاه پاک نمي شود نيکي بشري محو نخواهد شد جذر و مد تصوير نيک انديشان خانه نشين از ماسه هاي فراموشي اهل نظر. اي کاش باورمان به وجود سبزشان نيز چون احساس قوي باشد ....
+ ديده دريا کنم و صبر به صحرا فکنم و اندر اين کار دل خويش به دريا فکنم از دل تنگ گنهکار برآرم آهي کآتش اندر گنه آدم و حوا فکنم مايه خوشدلي آن جاست که دلدار آن جاست مي‌کنم جهد که خود را مگر آن جا فکنم
+ شده دلتنگ شوي چاره نيابي جز اشک؟ من به اين چاره ي بيچاره دچارم هر شب
+ هي سوال از من ديوانه مپرسيد اين چه اسميست نگاهيست صداييست کلاميست چه رختي لباسيست روا نيست دگر خدا نيست مگر؟ بزند بر پس آن گردن چون کرگدنت که تکاني بخوري عقل بيايد به سرت من اگر مست و غزلخوان اگر در دل ايمان اگر زار و پريشان به تو چه جان دلم... البته طنزه:'(:D
جالب بود
{a h=yajaavad}انديشه نگار{/a} بله جالب فقط اما تلخ، کاش حس ميکردم خيلي به من ربط داره که در غار بي تفاوتي ماندن تلخه... ممنون بانو براي بودن سبزتون
آزگوره
درود بر شما
{a h=toonal22}آزگوره{/a} @};-
+ آغاز براي هريک از ما نويد يک پيام است، آغاز مهرباني، آغاز زندگي، آغاز عشق،... برايتان اهل دانش معلمين، محصلين، دانشجويان عاشقان علم فردا و فرداهاي پيش، رو هميشه و صميمانه شروع پر از توانايي، صبر، ومهر آرزومندم.
+ بعضي وقتا آدما الماسي تو دست دارن، بعد چشمشون به يه گردو مي افته دولا ميشن تا گردو رو بردارن، الماسه مي افته تو شيب زمين، قل ميخوره و تو عمق چاهي فرو ميره، ميدوني چي مي مونه؟ يه آدم يه دهــــــن بـــاز يه گـــــــردوي پـــــوک . و يه دنيـــــاحســـــــرت. مواظب الماسهاي زندگيمون باشيم، شايد به دليل اينکه صاحبش هستيم وبودنش برامون عادي شده ارزشش رو از ياد برديم.
+ من از خزان به بهار از عطش به آب رسيدم من از سياه‌ترين شب به آفتاب رسيدم
+ آمده‌ام چو عقل و جان از همه ديده‌ها نهان تا سوي جان و ديدگان مشعله نظر برم درود براهالي آرام وبلاگي عزيزتر از جان ساعات و دقايق شبانگاهتان فرخنده ، ايام زيبا ، فرجامتان نيک
+ من هيچ ندانم که مرا آن‌که سرشت از اهل بهشت کرد يا دوزخ زشت
+ گريه کن عيبي ندارد دل سبک تر مي شود در گلـو بغضت بماند چشم دل تر ميشود زندگي بالا و پايين دارد اما چاره چيست؟ گـر بخواهي يا نخواهي زندگي سر ميشود حــسرت شــيرين و تلــخ زندگاني را نخور هـر چه در پيشاني ات باشد مـقدر ميشود
+ پس از اين با کسي غير خودم همدم نخواهم شد غم خود ميخـــورم غمـــخوار نامــحرم نخواهم شد به ديوار اتاقـــــــم تکيه خـــــواهم کرد در خـــــلوت ولي هرگـــــــز گداي شانه اي محکم نخـــــــواهم شد
takpar
رتبه 0
0 برگزیده
4 دوست
محفلهای عمومی يا خصوصی جهت فعاليت متمرکز روی موضوعی خاص.
گروه های عضو
takpar عضو گروهی نیست
فهرست کاربرانی که پیام های آن ها توسط دبیران مجله پارسی یار در ماه اخیر منتخب شده است.
برگزیدگان مجله دي ماه
vertical_align_top